اتاق نی نی
امیدوام نقاشی دیوارتو دوست داشته باشی پسری....... ...
نویسنده :
مامان الی
15:50
4 ماه و 20 روز زندگی با تو...
بهراد نازنینم امروز چهارماه و بیست روزه که زندگی با تو عزیز دل رو گذروندیم.... خاطرات این مدت رو مروری بکنیم : پسر نازم الان که در حال تایپ این خاطرات هستم بغل من نشستی و یه کلیپ کودکانه با موسیقی باخ از سی دی های بیبی انیشتین رو گوشه مانیتور نگاه میکنی ... به نظرم علاقه زیادی به موزیک داری سی دی های بیبی انیشتین رو خیلی دوست داری، وقتی هم دایی سیاوش تمبک میزنه مات و مبهوت نگاهش میکنی، موزیک اسباب بازیها و روروئکتم حسابی سرگرمت میکنه .. . از سه ماهگی شروع کردی به خوردن دستات... الان که دیگه مدام انگشتای شیرینتو می مکی... چند وقته که دستای کوچولوتو باز می کنی و اشیا رو تو دستت نگه میداری.. بهرادم انقدر شیطون و بازیگوشی که وقتی بیداری با...
نویسنده :
مامان الی
15:50
تولد دو ماهگیت مبارک دردانه ما
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن ... پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر مثل تو دیگر کس...
نویسنده :
مامان الی
14:32
مهمونی
این اولین بار که بهراد جونم رفته مهمونی. (البته به جز خونه بابابزرگا...) ابنجا خونه خاله رعناس اینام ماهیهای عمو میثمه (21 مهر92) مرسی خاله رعنا خیلی خوش گذشت.... ...
نویسنده :
مامان الی
11:18
بهراد عشق یک ماه و نیمه ما
یه عکس از بهراد عزیرم میذارم که توسط دوست دایی سیاوش گرفته شده که واقعا عالی شده.مرسی دایی جون. ...
نویسنده :
مامان الی
11:35
روزها و ساعتها در گذرند
÷ بهراد عزیزم پسر نازم امروز 3 مهر 24 روز از تولد قشنگت می گذره پسرم خیلی واسه من بزرگ شدی چقدر زود گذشت . عزیزم دوست دارم لحظه لحظه بزرگ شدنتو با تمام وجودم احساس کنم. چرا انقدر روزا و ساعتا زود می گذرن.عزیز دلم چند روزه که وقتی بغلت می کنم با دستای کوچولو و انگشتای ظریفت صورت منو چنگ میگیری نمیدونی چقدر شیرینی واسم تازگیا خیلی از خودت صدا در میاری.... فدای همه شیرینیات بشم خیلی خیلی دوست دارم همه زندگیم ...
نویسنده :
مامان الی
22:36
عشق دل مامان و بابا
تولدت مبارک مرد نیک فردا
بهراد عزیزم امروز 11/06/92 در ساعت ١١:١٠صبح توی بیمارستان دهخدا قزوین ٢٧ روز زودتر از موعد مقرر پا به این دنیا گذاشت و فرشته کوچولوی ما زمینی شد. بهراد جان زمینی شدنت مبارک. حال مامان الی هم خوبه و بابا پیمان هم خیلی خوشحاله. ...
نویسنده :
مامان الی
10:24